امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفـتـر اشعـار مـــریـم جعــفری آذرمــانــی
#1
Thumbs Up 
زندگی نامه شاعر

مریم جعفری آذرمانی در ۵ آذر ۱۳۵۶ در تهران متولد شد. بعد از گرفتن دیپلم ریاضی فیزیک در رشته کارشناسی حسابداری دانشگاه علامه طباطبایی تهران مشغول به تحصیل شد اما بعد از سه سال تحصیل این رشته را رها کرد و بعد از آن در رشته مترجمی زبان فرانسه ادامه تحصیل داد و با مدرک کارشناسی فارغ التحصیل شد. از سال ۱۳۷۵ به طور جدی سرودن شعر را بیشتر در قالب غزل آغاز کرد. به دلیل فاصله ای که جامعه ی ادبی تا قبل از او از غزل گرفته بود تا سال ۱۳۸۵ در مجله های مختلف ادبی از او غزلی منتشر نشد. اولین کتابش را در همین سال منتشر کرد. بیشتر شعرهای او دارای مضامین اجتماعی سیاسی است. او همچنین در حوزه ی نقد ادبی نیز فعالیت جدی و مستمر دارد و مقاله های متعددی از او درباره شعر به ویژه غزل در مطبوعات منتشر شده است. ترجمه هایی از شعر معاصر فرانسه نیز در نشریات مختلف ادبی از او انتشار یافته است.
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
هستم که مینویسم بودن به جز زبان نیست
هرکس نمینویسد انگار در جهان نیست

من آمدم به دنیا، دنیا به من نیامد
من در میان اویم، اویی در این میان نیست

آتش زدم به بودن تا گُر بگیرم از تن
حرفیست مانده در من، میسوزد و دهان نيست

لکنت گرفته شاید، پس من چگونه باید
بنویسمش به کاغذ، شعری که در زبان نیست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
درگیر احساسات خود هستند مثل خیانت در وفاداری
مزدورها هر لحظه میترسند از اتهام نسخه برداری

خون، آب و انسان نانِ من، اما... جرمم از آنان بیشتر هم نیست
چیزی به جز امضا ندزدیدم از برگههای مردمآزاری

آنان نباید دیدنی باشند زیرا سیاهی محوشان کردهست
من دیدهام گاهی حقیقت را؛ رنگیست بینِ خواب و بیداری

تا تو کلیدت را بچرخانی با دستبندم حرف خواهم زد
برگرد زندانبان! که میترسم از موشهای چاردیواری
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
زمستان برف میپوشد لباسش سردِ تکراریست
اگر هم مژدهی فصل بهار آورده تکراریست

همآغوشند و میزایند و میمیرند و میزایند
که این بستر پر از تکرار زن یا مردِ تکراریست

جنین! پیش از به دنیا آمدن بهتر که برگردی
نیا سرگیجه میگیری زمین، پاگرد تکراریست

مبادا لحظهای سیری کنی آفاق و انفس را
که کفرت در میآید چون خدا هم فرد تکراریست

سلام ای شاعرِ خندان، منم هر لحظه میگریم
سوالی نیست بودن یا نبودن دردِ تکراریست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
هر شعر که میسروده ام بیتو، آویزه ی گوشهای کر بوده ست
حالا که عجیبْ شاعرم با تو، باور نکن آنچه معتبر بوده ست

حوّا نشدم که آدمم باشی شاید که قدیمتر از ابلیسیم
«شاید» نه، که «حتما» است این قِدْمَت، پیش از تو و من کسی مگر بوده ست؟

جانم به توان رسید در حسّت، تا جسم من و تو محوِ معنا شد
جریان شدیدِ این همافزایی، از سرعت نور، بیشتر بوده ست

فریاد بکش که دوستم داری من هم بکشم که دوستت دارم
در فرصتِ التیامِ دردِ ما، داروی سکوت، بیاثر بوده ست

هر نقطه که در حضور هم هستیم شعریست که انتشار خواهم داد
من در پیِ بازگفتنِ عشقم؛ شرحی که همیشه مختصر بوده ست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
چه شهر کوری! چه میشود دید جز کبودی؟

که روی چشمانِ مردمش عینکیست دودی

سریع پنهان کنید خود را زنان زیبا!

که بلکه این مردها نمیرند از حسودی

کجاست سقفی که میشود بیبهانه خوابید؟

مگر در آغوش خود بخوابیم تا حدودی


به ناخودآگاه گفته بودم تو را نبیند

اگرچه دیر است عاشقت میشوم به زودی

پرستشم گم شدهست در کثرتِ دعاها

خدای من کاش دستِ کم تو... یکی نبودی
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
با وجود هر چه داشتم حسرتی همیشه با من است

میکشد حسادتم به او؛ مادرم که مطلقاً زن است

ظرفها هنوز مانده اند من هنوز بیت دومم

جای چایِ دم نکردهام آب گرم توی کلمن است

همسرم صبورتر شده مثل تکهای فلز در آب
در مرام شعرهای تر، ضربِ جمله ها مطنطن است

نفرتِ شدید از پیاز، بیسالاد کرده سفره را
طعمِ این خوراکِ حاضری با صدای من مزیّن است

لذتِ زنی به نام شعر تا به ازدواجِمان کشاند
من وَ همسرم در این میان قصدمان شریک بودن استش
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
یکی از خانه به دوشانِ فراوان هستم
کیسه پر کرده و شبگردِ خیابان هستم

گربه ها چشم ندارند ببینند مرا
شب به شب بزمِ زباله ست که مهمان هستم

مردم از این طرف و آن طرفم میگذرند
نکند فرض کنی من هم از آنان هستم

نکند فکر کنی هیچ ندارم، من هم
صاحب سفره ی خالی شده از نان هستم

به شناساندن آیینگیام مشغولم
گاه اگر دیوم و گاهی اگر انسان هستم

چاره ای نیست، مگر چشم بپوشند از من
تا نبینند که در صورت امکان هستم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
به استعانتِ شلاق و کتفهای کبود

رفیقِ خسته، دهان را به اعتراف گشود:

زوالِ عقلِ معاشم به گشنگیم کشاند

که سالهاست به رونق رسیده اَست رکود

شکنجه! حرف بزن، بازجوی ویژه کجاست؟

که ناله را برساند به دستگاه شنود

نه از تو و نه از او، از خودم فقط گفتم

مطالبیست خصوصی، کنارِ نورِ عمود

از اسم رمز تو... تا شستشوی مغزیِ من

دو نقطه بود که آنشب دو چشمِ من شده بود

به نام نامیِ امروز؛ روز رستاخیز

که از نسوجِ کفنها نه تار مانده نه پود

دو چشم بسته ی من واقعیتی دیده ست

که هیچ ربط ندارد به اشتباهِ شهود
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
خدا به آی خودش درد را صدا کرده ست
که درد میکند از بس خدا خدا کرده ست

به او بگو چه بگویم که درد را ببَرد
درِ دعای مرا هم به درد وا کرده ست

چنان در آتش دردم که از ازل انگار
دو دست خونیِ شیطان مرا دعا کرده ست

به خنده گفت که « اِقْرأ وَ ربُّکَ الأَکْرَم »
و پیش از آنکه بخوانم مرا دوا کرده ست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفـتـر اشعـار مهـدیه لطیفــی پسر اهورایی 381 11,931 ۰۲-۰۶-۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: v.a.y

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان